صدای لالایی میاد ، گوشه کنار شهرمون ...
گل شیرین زبانم اصغر من ، مه هفت آسمان تاج سر من تو ای گل غنچه باغ شهادت ، گلویت بوسه گاه باور من دختر عزیزم امسال سومین سالیه که خدا تو رو برکت زندگیمون قرار داد و محرم دو سال قبل تازه چند روز بود که توی دل مامانی بودی و نذر کرده بودیم که صحیح و سالم دنیا بیایی و تو رو به مراسم شیر خوارهها ببریم ، پارسال به حرم حضرت معصومه رفتیم و ... امسال به همراه عمه جون به مصلای ساری مراسم رفتیم و وقتی بچه ها رو دیدی ذوق زده شدی و تند تند راه می رفتی ما هم به دنبالت ، آخه خیلی شیطون بلا شدی عشق مامان اینجا هم وقتی بهت گفتم نی نی خوابه دستت ...
نویسنده :
مامان زینب
1:54